نام‌گذاری دین‌ها در عصر پیامبران نبوده است. «زرتشت»، نام پیامبر است، نه دین؛ «یهود»، قوم است، نه دین؛ «مسیحی»، منسوب به عیسی مسیح است، نه نامی که عیسی برای دین خویش برگزید؛ «حنیف» صفتی عام برای پیروان ابراهیم بود؛ کلمۀ «اسلام» در متون نخست اسلامی(قرآن و احادیث نبوی) قابل حمل بر معنای لغوی است و بلکه گاه جز این ممکن نیست.
دین‌ها را پیامبران نام‌گذاری نکردند، زیرا آنچه آنان آوردند، پیام بود، و «نبوت» نیز از ریشۀ «نبأ = خبر»، به معنای «اطلاع‌رسانی» است. دین‌ها بر پایۀ این پیام‌ها – در فرایندی بسیار پیچیده و ظریف، در کوتاه‌مدت یا درازمدت- پدید آمدند. پیامبران در بزنگاه‌های تاریخ ظهور کردند تا بشر را از درّه‌های تباهی و انقراض برهانند(آل عمران/ 103). اما ستون‌ها و سقف دین را کسانی افراشتند که پاسداری از آن پیام نجات‌بخش را ممکن نمی‌دیدند مگر در پناه دین و آیین. پس نخست نامی بر آن نهادند و سپس بر وجوه فرعی و مناسکی آن افزودند. آنچه پایدار است، پیام است و آنچه تخته‌بند زمانه و زمینه است، آیین پاسداری است.
آری؛ ماجرای نام‌گذاری اسلام اندکی متفاوت است. اختلاف در این است که استعمال کلمۀ «اسلام» و «مسلمین» در قرآن، مانند استعمال این کلمات در دوران پس از نزول قرآن است، یا نه. به اصطلاح اهل فن، آیا «دین اسلام» به معنایی که ما امروز می‌فهمیم، حقیقت شرعیه است یا حقیقت عرفیه(متشرعیه). حقیقت شرعیه، به کلماتی می‌گویند که معنا و کاربرد مشهور آنها در زمان شارع تکوّن یافته است، مانند کلمات جهاد و روزه و قیامت. اما حقیقت عرفیه(متشرعه/متشرعیه)، کلمه‌ای است که معنای عرفی و مشهور آن با معنای زمان تشریع، بیش‌وکم متفاوت است؛ مانند کلمات «نجس» و «فقه».
به زعم نویسنده، کلمۀ اسلام، حقیقت عرفیه/متشرعیه است و ما اکنون این کلمه را در همان معنایی به‌کار نمی‌بریم که در قرآن و احادیث معتبر نبوی به کار رفته است؛ بلکه «اسلام اصطلاحی» در متون نخستین غایب است؛ بر خلاف اسلام لغوی و بین الادیانی.
کاربرد کلمات اسلام و مسلم در معنای غیر مصطلح، در برخی آیات قرآن، تقریبا قطعی است؛ مثلا در آیه‌ای از قرآن، ابراهیم(ع) و یعقوب(ع)، به فرزندانشان وصیت می‌کنند که مسلمان از دنیا بروید(بقره/ 132)، قطعا نمی‌توان گفت که منظور ابراهیم و یعقوب این است که بدون شهادتین از دنیا نروید. از این دست آیات که در آنها اسلام در معنای وصفی(نه اسمی) به کار رفته است(همچون: آل عمران/67؛ بقره/ 128؛ همان/ 130-131؛ مائده. 44؛ حج/78؛ یونس/ 84) چنین برمی‌آید که «اسلام» کلمه‌ای متداول در میان پیروان ادیان پیشین بوده است؛ مانند کلمات ایمان و تقوا. به عبارت دیگر، همچنان‌که کلمۀ «مؤمن»، صفت است، نه نام پیرو دینی خاص، مسلم نیز وصف کسی است که در برابر حقیقت معنوی جهان سر تسلیم فرود می‌آورد و کفر نمی‌ورزد. به گفتۀ آیت‌الله جوادی آملی: «اصطلاح اسلام در قرآن کریم غیر از اسلام به معنای رایج، یعنی دین پیامبر خاتم است. قرآن کریم دین مقبول را اسلام و همۀ پیامبران الهی و پیروانشان را مسلمان می‌داند.»(تسنیم، ج14، ص730) البته به اعقتاد ایشان، «قرآن حکیم، هدایت اسلام مصطلح(دین پیامبر خاتم) را معیار می‌داند»(همان، ص733) که نقض چندین نص قرآنی است.  
قرآن کریم می‌فرماید: «اگر کسی دینی غیر از اسلام را برگزیند، از او پذیرفته نیست.»(آل عمران/ 85) اگر اسلام در این آیه، در معنای اصطلاحی‌اش به کار رفته باشد، اعمال پیروان ادیان دیگر، نباید مقبول افتد؛ در حالی که قرآن دو بار گفته است که یهودیان و مسیحان و صابئین، اگر ایمان و عمل صالح داشته باشند، اجرشان در نزد خدا محفوظ است(بقره/ 62؛ مائده/ 69). همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است که در آیۀ «من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» مراد از اسلام، توحید و تسلیم است(ترجمۀ تفسیر المیزان، ج3، ص556).
اسلام در قرآن، معمولا در برابر کفر به کار می‌رود، نه در برابر ادیان دیگر. در لغت نیز این دو کلمه، ضد یک‌دیگرند. کفر یعنی پوشاندن حقیقت و اسلام یعنی پذیرفتن آن. همچنان‌که کفر معنای وصفی دارد، و اسم گروهی خاص نیست، اسلام نیز همین‌گونه است. مثلا پس از آیۀ «دین در نزد خدا اسلام است و بس»، سخن از کسانی می‌رود که اسلام را وانهادند و «کفر» را برگزیدند، نه دینی از ادیان پیشین را(آل عمران، آیات 19 تا 22).
همچنین اگر اسلام، اسم خاص دین پیامبر خاتم(ص) است، چرا قرآن هیچ گاه مسلمانان را به این اسم خطاب نکرده و مثلا نفرموده است «یا ایها المسلمون» یا «یا ایها الذین اسلموا...»؟
افزون بر این، اگر بپذیریم که اسلام در قرآن در معنای اصطلاحی آن به کار رفته و حقیقت شرعیه است، آنگاه باید بپذیریم که روش پیامبر اسلام با سایر پیامبران فرق داشته است؛ زیرا نام‌گذاری ادیان دیگر در زمان پیامبران و در ادبیات کتب آسمانی آنان نبوده است.