هنر دموکراسی

خطا است اگر دولت‌ها یا حکومت‌ها را به دو گروه پاسخگو و غیر پاسخگو تقسیم کنیم. هیچ دولتی و هیچ حکومتی نیست که پاسخگو نباشد؛ تفاوت حکومت‌ها در مرجع آنها برای پاسخگویی است. یکی، خود را پاسخگوی مردم می‌داند و دیگری پاسخگوی نهادهای مستقل از مردم و سومی مخلوطی از این و آن. حکومت‌ها خود را پاسخگوی کسی یا نهادی یا نیرویی یا جمعیتی می‌دانند که از آن مشروعیت می‌گیرند. مثلا حکومت دست‌نشانده، چاره‌ای جز التزام و پاسخگویی به بیگانگان ندارد و حکومتی که همۀ مشروعیت خود را از مردم گرفته است، به همانان پاسخگو است و می‌کوشد رضایت آنان را جلب کند. و اگر مشروعیت حکومتی، وامدار حمایت و پشتیبانی نهادی خاص(همچون نهادهای نظامی یا مذهبی) باشد، باید همان را از خود راضی نگه دارد؛ هرچند به قیمت ناراضی کردن مردم و نهادهای دیگر. پاسخگویی به مردم و التزام به منافع ملی در دموکراسی‌های موفق غربی، از روزی شروع شد که مرجعیت و مشروعیت‌بخشی نهاد کلیسا رنگ باخت و دولت‌ها مردم را جایگزین کلیسا کردند. رژیم پهلوی نیز هنگامی سرنگون شد که هم مردم از او روی برگرداندند و هم مرجعیت‌های سنتی به مقابله با او برخاستند؛ یعنی دیگر هیچ منبع مشروعیت نداشت.
بر خلاف تصور غالب، دولت‌ها و حکومت‌ها بیشترین آگاهی را از وضعیت موجود دارند و حتی راه‌های برون‌رفت را بیش‌وکم می‌دانند و ارادۀ آن را نیز دارند. اگر اقدامی نمی‌کنند، دلیل آن را باید در التزام آنها به نهاد یا نیرویی جست که از آن مشروعیت می‌گیرند(مناسبات حکومت‌ها و مرجعیت‌ها پیچیده‌تر از آن است که شرح آن در مقاله‌ای بگنجد). همچنین هر بخشی از حکومت که اجرایی‌تر است، ضرورت تحول و تجدد را زودتر و بیشتر می‌فهمد تا کسی یا کسانی که از دور دستی بر آتش دارند. به همین دلیل است که معمولا در بیشتر کشورها قوۀ مجریه زودتر از قوۀ مقننه و قوۀ مقنته زودتر از قوۀ قضائیه اصلاح‌طلب می‌شود و آخرین نهادی که ضرورت اصلاح را می‌فهمد و دست از محافظه‌کاری برمی‌دارد، آن بخش از حکومت است که کمترین ارتباط و درگیری را با مسائل اجرائی دارد و پاسخگوی مردم نیست.  
برای نمونه، قاجاریان دریافته بودند که کشورداری به شیوۀ آغامحمدخانی دیگر ممکن نیست و بیش از این نمی‌توان در برابر ترقی‌خواهی و تجددطلبی ایستاد. انتخاب کسانی مانند قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، مشیرالدوله(سپهسالار)، میرزایوسف‌خان مستوفی‌الممالک و امین‌الدوله برای صدارت عظما و نیز تن دادن به نهادهای آموزشی جدید مانند دارالفنون و مدارس رشدیه، از همین آگاهی برخاسته بود. اما آنچه آنان را در این راه ناکام و از عقب‌نشینی ناگزیر می‌کرد، وابستگی شدیدشان به مرجعیت‌های سنتی در جامعه بود. همۀ صدراعظم‌های پیشرو و آگاه قاجار، مخالفانی قدرتمند در بیرون از دربار داشتند. مخالفانِ بیرون از دربار، اگر نمی‌توانستند شاه را مجبور به تمکبن کنند، کسانی را از بستگان شاه یا درباریان، به جان شاه می‌انداختند که از سیاست‌های تجددخواهانه دست بردارد. او نیز چون اعتباری جز تأیید مرجعیت‌های سنتی نداشت، تن می‌داد و عقب می‌نشست. عزل مشیرالدوله و قتل امیرکبیر، همگی بر اثر فشارهایی بیرون از دربار بود. آزادی عمل شاهان در حل مسائل، به اندازه‌ای بود که آنها را از منبع مشروعیتشان دور نکند.
شناخت گروه‌های مرجع یا داوری(Reference group) در هر کشوری، به‌واقع شناخت ماهیت آن کشور است. در سایۀ این شناخت، درمی‌یابیم که اگر دولتی یا حکومتی رفتاری غیردموکراتیک داشت، نباید آن رفتار را به خواسته‌ها و درک او از زمانه ارجاع داد؛ بلکه به طور معمول، آن رفتار برای راضی نگه داشتن منبع مشروعیت آن نظام سیاسی است. مثلا ممکن است شخص حاکم، مشکلی با برخی سیاست‌ها نداشته باشد و حتی آن را به نفع کشور و مردم بداند؛ اما اگر آن سیاست‌ها میان او و منبع مشروعیتش فاصله بیندازد، به سوی آن نخواهد رفت. بسیاری از رفتارهای حکومتی و سیاسی حاکمان را باید از این منظر دید. بنابراین قانع کردن حکومت برای تن دادن به فلان برنامۀ هنری یا فرهنگی یا ورزشی یا اقتصادی یا سیاسی، هیچ سودی ندارد، مگر اینکه منبع مشروعیت آن حکومت، تغییر رأی بدهد یا در آن مسئله، فاقد مرجعیت گردد یا تکیه‌گاه حکومت تغییر کند. در دوره‌هایی که نظام سیاسی ایران، نیاز کمتری به مرجعیت‌های سنتی داشت، منافع ملی اهمیت بیشتری ‌یافت. هنر دموکراسی، این است که حکومت‌ها را از التزام‌های پراکنده و مرجعیت‌های غیر پاسخگو و دور از واقعیت‌های روز، بی‌نیاز می‌کند.

اسلام اخوانی و فیلم «محمد رسول الله»

بیش از پنجاه سال است که قرائت اخوان‌المسلمین از اسلام، قرائت برتر در میان مسلمانان، اعم از شیعی و سنی، است. مهم‌ترین ویژگی این قرائت، برجستگی بعد سیاسی- اجتماعی اسلام، و غلبۀ اسلام‌گرایی بر مسلمانی است. سید جمال‌الدین اسدآبادی، پدر معنوی اخوانی‌ها، کلید مشکلات جهان اسلام را، احیای اسلام اجتماعی(خصوصا در قالب خلافت اسلامی) می‌دید و حسن‌البناء پدر تشکیلاتی اخوان‌المسلمین، توانست این نظریه را تا حد بسیاری عملیاتی کند. نظریه‌پردازان این گروه، همچون سید قطب، تأثیری شگفت و ماندگار بر بسیاری از علمای الازهر و نیز نویسندگان شیعی داشتند. برخی مراجع حوزۀ علمیۀ نجف در دهۀ سی و چهل خورشیدی، در برابر این گروه ایستادند، اما راه به جایی نبردند؛ زیرا آنان بیشتر از منظر تقابل شیعی – سنی، به مسئلۀ اخوانی‌ها در جهان اسلام نگاه می‌کردند. ماجرای اخوانی‌ها و تأثیر آنان بر فهم غالب از اسلام در سدۀ حاضر، داستانی دراز دارد. دربارۀ آنان و دلیل پیروزی زودهنگامشان بر افکار عمومی مسلمانان، کتاب‌های مهمی نوشته‌اند؛ اما مؤلفان این آثار، به یک نکتۀ ظریف کمتر توجه کرده‌اند، و آن تأثیر فیلم بسیار مؤثر و حرفه‌ای «الرساله» بر افکار عمومی مسلمانان در چهل سال گذشته است.
فیلم «الرساله» در ایران با نام «محمد رسول الله» مشهور شد. کارگردان سوری این سینمایی تأثیرگذار، مصطفی عقاد، از چند بازیگر مهم هالیوود، مانند آنتونی کوئین در نقش حمزه و مایکل آنسارا در نقش ابوسفیان و ایرنه پاپاس در نقش هند، استفاده کرد و اثری خوش‌ساخت و دلربا پدید آورد. موسیقی هیجان‌انگیر فیلم نیز که نامزد اسکار شد، بر تأثیرگذاری آن افزود. فیلم‌برداری آن را جک هیلیارد انگلیسی بر عهده گرفت که در سینمای هالیوود، نامی آشنا و برندۀ جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری در سال ۱۹۵۷ است. پشتیبان مالی و معنوی فیلم نیز معمر قذافی بود که آن روزها لیدر مسلمانان انقلابی محسوب می‌شد. دوبلۀ این فیلم را در ایران، ماهرترین گویندگان سینمای ایران بر عهده گرفتند و به همین دلیل، پس از چند دهه، هنوز برای ایرانیان دیدنی و جذاب است.  
فیلم «محمد رسول الله»، اسلام را دینی انقلابی و با برنامه‌های گستردۀ اجتماعی معرفی می‌کند و کمتر به جنبه‌های فرهنگی و معرفتی اسلام نظر می‌اندارد. بینندۀ این سینمایی، اسلام را بیش از آنکه چرخشگاهی فرهنگی و اخلاقی ببیند، نهضتی سیاسی – اجتماعی می‌شناسد که در آن، توحید و نبوت و اخلاق و ایمان، با تشکیل حکومت دینی کامل و نتیجه‌بخش می‌شود. مصطفی عقاد، سیزده‌سال رسالت پیامبر را در مکه، در کمتر از یک سوم فیلم گزارش می‌کند و دوسوم دیگر را به ده سال مدینه و جنگ‌ها و درگیری‌های نظامی اختصاص می‌دهد. بینندۀ این فیلم، پیروزی‌های اسلام را بیشتر در بدر و احد و سرانجام در فتح مکه می‌بیند، تا در قلب‌ها و نگاه‌ها. فیلم، از رخدادی شگفت در غار حرا، مهم‌ترین نقطۀ جغرافیای اسلام، آغاز می‌شود، اما آن رخداد در تاریکی می‌ماند و پس از آن، دوربین جک هیلیارد از میدان‌های جنگ و درگیری بیرون نمی‌آید. حتی تحول بلال و بردگان را وامدار اندیشه‌های اجتماعی اسلام نشان می‌دهد، نه گرایش‌های اخلاقی؛ در حالی که اهتمام اسلام در ماجرای برده‌داری، تنها اصلاحات فرهنگی بود و لغو آن را به آیندگان سپرد.
اگر کسانی مانند سید قطب و محمد غزالی توانستند نخبگان مسلمان را متقاعد کنند که اسلام راستین و برتر در همۀ اعصار و  نیز در عصر حاضر، اسلام سیاسی - اجتماعی است، فیلم «محمد رسول الله» نیز توانست  افکار عامۀ مسلمین را در سرتاسر جهان اسلام با اخوانی‌ها همسو کند. از این جهت می‌توان سینمایی «محمد رسول الله» را با تأثیرگذارترین آثار هنری جهان، مقایسه کرد.  
طنر تلخ تاریخ، آنجا است که سازندۀ این فیلم، مصطفی عقاد، به دست کسانی کشته شد که بارها فیلم او را دیده و از آن الهام گرفته بودند و خود را نمایندۀ راستین اسلام سیاسی می‌دانستند.