چیز و چیزک
ضربالمثلها را باید خیلی جدّی گرفت. گاهی عصاره و خلاصۀ فرهنگ ملتی را میتوان در همین كلمات صمیمی و عبارات ساده دید. برخی از ضربالمثلها بهطور شگفتانگیزی مایههای معرفتی دارند و انسان تعجب میكند كه چگونه مردم عامی، این بار سنگین را قرنها به دوش كشیدهاند تا به ما برسانند. به مَثَل، همین جملۀ ساده و كوچهبازاری «بد آن است كه نباشد» سرشار از ویتامین عرفان و پروتئین فلسفه است. نصف مهم كتاب عدل الهی آقای مطهری، توضیح همین جملۀ كوتاه است. اگر میخواهید مفاد و پیام این مَثَلِ مردمی را خوب بفهمید، اولین كاری كه باید بكنید این است كه هیچی دربارۀ آن نخوانید. فقط پیش خود تكرارش كنید و در آن بیندیشید.
یك ضربالمثل دیگر هم هست كه با همه سادگی و قدرتی كه در واقعنمایی دارد، فوقالعاده زیركانه، عارفانه، جامعهشناسانه، فیلسوفانه، معرفتشناسانه و ... است: «تا نباشد چیزكی، مردم نگویند چیزها». دوستانه به شما توصیه میكنم تكلیف خودتان را با این ضربالمثل روشن كنید و موضعی شفاف در برابر آن بگیرید؛ زیرا قبول یا رد آن، آثار بیشماری در روح و ذهن و باورهای قلبی شما خواهد داشت. برای من بهتجربه ثابت شده است كه واقعا همینگونه است كه این مَثَلِ رایج میگوید. بسیار كم و نادر پیش میآید كه «چیزها» بدون «چیزكی» باشند، و النادر كالمعدوم.
چیزها همیشه حكایت از چیزكی دارند؛ هم در میان حوادث روزمرّۀ زندگي و هم در جهان معرفت و دانش. مهم، تشخیص چیزها از چیزك است. البته گاهی هم خیلی مهم نیست؛ چون بالاخره چیزها كار خود را میكنند و چیزك را بر كرسی اثبات مینشانند. جادو، احضار روح، ملاقات با موجودات ماورایی، عالم ارواح، آخرت، بهشت، دوزخ، تناسخ، جهان غیب، معجزه و صدها چیز دیگر، همگی آب از چیزك خود میخورند. شاید بتوان این ضربالمثلِ عامیانه را یكی از پشتوانههای مهم و محكم معرفتشناسی عام دانست؛ بهویژه اینكه هر چه اختلاف و تهافت و تناقض است، میان چیزها است، نه چیزكها. دروغ بودن چیزها، گاهی ما را از چیزك راست غافل میكند. افسوس.
تا نباشد راست، كی باشد دروغ
آن دروغ از راست میگیرد فروغ