شریعتی و خاطرات من
پایان خرداد، سالروز درگذشت شریعتی است. اولینبار که نام او را شنیدم، در راهپیماییهای سال 57 بود. مردم از کنار نانوایی ما رد میشدند و شعار میدادند: دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما/ الا الا چه همتی/ زنده باد نام او/ زنده باد یاد او. دستم تا آرنج در تغار خمیر بود که برادرم از میان مردم بیرون آمد و داخل نانوایی شد. آن روز در نانوایی، همه دربارۀ شریعتی و افکار او حرف زدیم، ولی من چیزی یادم نیست.
حدود 25 سال پیش، بهطور اتفاقی، بزرگترین فرزند استاد مطهری(مجتبی) را در مدرسۀ سعادت قم، دیدم. برای تبریک عید فطر، نزد آیت الله جوادی آملی آمده بود و من هم به همین منظور خدمت ایشان بودم. بعد از جلسه، با هم در خیابانهای قم قدم زدیم و يكیدو ساعتی دربارۀ شریعتی حرف زديم. اولین سؤال من این بود که «خلاصه و در یک جمله، نظر پدر شما دربارۀ شریعتی چه بود؟» گفت: از این خلاصهتر نمیتوانم بگویم که دل پدرم از دست او خون بود.»
به عقيدۀ من، شريعتی برازندۀ نام نابغۀ ایرانی است. 44 سال، بیشتر نزیست و در این سن کم، آثاری آفرید که هنوز پرخوانندهترین کتابهای فارسی است. اما شریعتی، اسلامی را که دوست داشت، معرفی کرد، نه اسلام تاریخی و منصوص را. اسلامشناسی او – به تعبیر استاد مطهری – اسلامسرایی بود و امر را بر خیلیها مشتبه كرد.
عجب آن است که بهتازگی اسلامشناسی شریعتی، برای نهادهای فرهنگی کشور، مهم شده است؛ بر عکس اندیشههای اجتماعی و نگاه کویری او كه دائما سانسور میشود. به گواهی اکثر مراجع و مجتهدان بزرگ دهۀ پنجاه(از جمله علامه طباطبایی و استاد مطهری) دینشناسی شریعتی، بر هیچ پایهای، جز شعر و ادبیات استوار نیست؛ اما در زمینههایی که تحصیل آکادمیک داشت، مانند جامعهشناسی و ادیان، هنوز قابل توجه و تأمل است.
به نظر من، آرای شریعتی و آل احمد دربارۀ اسلام و تاریخ، نوعی ابزارسازی برای بسیج امکانات ایدئولوژیک، علیه شاه بود و چندان اعتبار علمی ندارد؛ اما این واقعیت، از اهمیت و بزرگی شريعتی نمیکاهد. صداوسیما در سالهای اخیر کوشیده است از نمد اختلاف روشنفکران دینی با شریعتی، کلاهی برای بنیادگرایی دینی بسازد؛ اما ساختن چهرۀ مداح مدرن از شریعتی، و تأکید افراطی بر آن، تیغ دو دمی است که اگر به جولان درآید، کسی را بینصیب نمیگذارد.