به روایت افسانه‌ها و برخی اشارات کتاب مقدس در سفر پیدایش، نخست همۀ انسان‌ها به یک زبان سخن می‌گفتند و ناهمزبانی از قصۀ بُرج بابِل شروع شد. بر پايۀ تاريخ‌ اساطير، مردم بابل تصمیم می‌گیرند که برجی بلند بسازند و از بام آن پا به جهان مرموز خدایان بگذارند. خدایان تاب نمی‌آورند و بابلیان را به کیفری سخت محکوم می‌کنند. روزی مردم از خواب برمی‌خیزند و ناگهان درمی‌یابند که زبان همدیگر را نمی‌فهمند. هر بابلی، به زبانی دیگر سخن می‌گوید، و هیچ کس سخن دیگری را نمی‌فهمد. مردم از هم می‌گریزند؛ هر یک به سویی. بدین‌گونه، شهر بابل، خانۀ ارواح می‌شود. پیام افسانۀ بابل این است که خدایان هرگاه بخواهند مردمی را کیفر دهند، زبان آنان را مختلف می‌کنند؛ آن‌سان که هیچ‌کس نفهمد دیگری چه می‌گوید و چرا باید همان‌اندازه که می‌گوید، بشنود، و همان‌اندازه که خود را می‌بیند، دیگری را ببیند و خواسته‌‌های او را باد هوا نپندارد.
نرم‌افزار ترجمۀ بابیلون، بر پایۀ همین افسانه نامگذاری شده است و فیلم اسکاری "بابل" که از دیدنی‌ترین فیلم‌های ده سال گذشتۀ سینمای آمریکا است، روایتی مدرن از همین کیفر است. در این فیلم، می‌بینیم که چگونه ناهمزبانی و گونه‌گونی فرهنگ‌ها، انسان‌ها را به جان هم می‌اندازد.
روزگار ما روزگار بابلیان است، گویی مردم قسم خورده‌اند که زبان همدیگر را نفهمند؛ هر کس حرف خود را بزند و گوش به هیچ صدا و ندایی نسپارد. چنین کیفری، معجزۀ خدایان پتیاره و دروغین است؛ آنان که از تفاوت‌ها تفرقه می‌سازند و از این راه مردم را کیفر می‌دهند. اما خدای محمد، خدای وحی و خرد و آدمیت، اختلاف زبان‌ها را نه کفر و کیفر، که از نشانه‌های خود خوانده است: وَمِنْ ءَایاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِکمْ وَ أَلْوَانِکمْ(روم/ 22) و گفته است: ما شما را گروه‌گروه و در دسته‌های گوناگون آفریدیم تا همدیگر را بهتر بشناسید، نه چون بیگانگان از هم بگریزید: انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم.
گاهی از سر تا پا غرق حیرت می‌شوم از این‌همه بیگانگی که در زبان‌های ما است. حروف، یکی است، جمله‌ها فارسی است، واژه‌ها شیپور می‌زنند، اما گویی شاعر چینی برای گورکن مشهدی از نیروانا می‌گوید، یا برای ام البنی که از بهر حسین است اضطرابش، تو از عباس می‌گویی جوابش.